جدول جو
جدول جو

معنی ساخته شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ساخته شدن
(چِلْ لَ / لِ بُ کَ دَ)
ساخته شدن کار کسی، بر آمدن حاجت او:
چون کار همه ساخته شد از کرم تو
بایدکه شود ساخته کار شعرا نیز.
سوزنی.
، (... کاری را) مهیا و آمادۀ آن گردیدن
لغت نامه دهخدا
ساخته شدن
ساخته شدن کار کسی بر آمدن حاجت وی ساخته شدن کاری را آماده آن کار شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

برافروخته شدن بسبب قهر و غضب: پس چون او را بکشتند و یک چند برآمد، کسی بملک ننشست و هیچ کس را طاعت نداشتند، خبر به انوشیروان رسید، تافته شد. (ترجمه طبری بلعمی) .... و اورا از آن حال آگاه کرد، نجاشی تافته شد و صدهزار سوار و پیادۀ دیگر بیرون کرد. (ترجمه طبری بلعمی).
بشد تافته شاه از این گفتگوی
به خون ریز بدگوهر آورد روی.
فردوسی.
خواجه بونصر مشکان به دیوان بود، از این حدیث سخت تافته شد. (تاریخ بیهقی). چون خبر فضل یحیی به رشید رسید تافته شد و از ری به طوس رفت. (مجمل التواریخ و القصص) [انگشتری پیغامبر (ص)] از دست او [عثمان] اندر این سال بچاه آب اندر افتاد، عثمان سخت عظیم تافته شد. (مجمل التواریخ و القصص)، غمگین و دلتنگ و آزرده شدن. نگران شدن: گفت که ایشان سوی مدینه آیند بحرب شما، پیغمبر صلی اﷲ علیه وآله و سلم تافته شد و یاران را گفت چه کنیم جمله گفتند حسبنا اﷲ و نعم الوکیل. (ترجمه طبری بلعمی).
از من به روز عید بیازردی
گفتی که تافته شدی از مهمان.
فرخی.
چون سلیمان [بن عبدالملک] بمرد مهر از آن عهدنامه برگرفتند نام عمر عبدالعزیز بود، تافته شد از این کار [یعنی عمر عبدالعزیز] دست بر پیشانی نهاد و گفت... (مجمل التواریخ و القصص). رابعه تافته شد گفت خداوندا مرا در خانه خود می نگذاری و نه در خانه خویشم می گذاری یا مرا در خانه خویش بگذار یا در مکه ب خانه خود آر. (تذکرهالاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
خصی شدن
لغت نامه دهخدا
(زَ بِ زَ دَ)
ذوب شدن. آب شدن. حل شدن: نحول، گداخته شدن تن. (مجمل اللغه). حرض، گداخته شدن. (دهار). گداخته شدن از اندوه یا از عیش. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن). انهمام، گداخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). گداخته شدن پیه و جز آن. انصهار، گداخته شدن. (منتهی الارب). شفوف، گداخته شدن تن. (تاج المصادر بیهقی). ذوب، ذوبان، گداخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). امزهلال، گداخته شدن برف. و مقلوب ازمهلال است. هیع، گداخته شدن ارزیز. معّ، گداخته شدن. اصهیرار، گداخته شدن. (منتهی الارب) : من نیز چندان بگریستم که آن حال که بروی من بود از اشک چشم من گداخته شد. (قصص الانبیاء ص 70)
لغت نامه دهخدا
(چِلْ لَ / لِ اَ دَ)
یا نبودن کاری از کسی یا کسانی. انجام آن توانستن یا نتوانستن: این کار از من ساخته نیست
لغت نامه دهخدا
(چِلْ لَ / لِ بَ تَ)
ساختن. آماده کردن:
دستیار و ستور و کار سفر
ساخته کرد هر چه نیکوتر.
عنصری.
و بسبب فرمان امیرالمؤمنین جای فضل در این سرای بیرونی ساخته کرد. (تاریخ بیهقی). تمامی صحرا را آب گرفت تا ایشان غسل کنند و جنگ را ساخته کنند. (قصص الانبیاء جویری ص 219).
و آن جادوان گفتند تا روز عید کارها ساخته کنید. (قصص الانبیاء جویری ص 102).
کار لوزینۀ ما را بکرم ساخته کن
که نخستین سخن از تنگ شکر آغازی.
سوزنی.
سر آن داری امروز که بر ما دو حکیم
کار لوزینه کنی ساخته از بی سازی.
سوزنی.
جواب خدای را ساخته کن. (تذکره الاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
لخته شدن خون و جز آن. بستن آن انعقاد آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوخت شدن
تصویر سوخت شدن
از بین رفتن نابود شدن یا سوخت شدن مطلب. پرداخت نشدن طلب
فرهنگ لغت هوشیار
تخته شدن دکان. بسته شدن دکان تعطیل شدن آن. یا تخته شدن یاقوت. مسطح و هموار شدن یاقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکت شدن
تصویر ساکت شدن
خاموش کردن آرام گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخته شدن
تصویر اخته شدن
خصی شدن بی خایه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
آتش گرفتن مشتعل شدن محترق شدن: شهر سوخت، هر واکنش شیمیایی که حرارت و روشنایی بدهد احتراق. توضیح آزمایش می دهد که تقریبا همیشه ترکیب اجسام با اکسیژن تولید حرارت میکند و اغلب با روشنایی همراه است، صدمه روحی و معنوی دیدن، (بزبان کودکان) باختن در بازی: تو سوختی برو کنار، احتراق. سوختن ستاره، آتش گیراندن در چیزی سوزاندن محترق کردن مشتعل ساختن: نخواهی که باشی چنین تیره روز بدیوانگی خرمن خود مسوز. (سعدی)، روحا صدمه زدن، نابود کردن یا سوختن دماغ. بور شدن خجل شدن، نا امید شدن، یا سوختن ستاره. آن بور که ستاره و آفتاب بهم آید و این نام از بهر آن نهادند که آفتاب را به آتش تشبیه کردند و ناپدید شدن ستاره از دیدار و اندر آمدن او به شعاع آفتاب مانند سوختن و ناچیز شدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گداخته شدن
تصویر گداخته شدن
ذوب شدن، حل شدن، آب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسته شدن
تصویر کاسته شدن
نقصان پذیرفتن کاهیدن، زیان یافتن ضرر دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافته شدن
تصویر تافته شدن
بر افروخته شدن بسبب قهر و غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساخته کردن
تصویر ساخته کردن
آماده کردن مهیا ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساخته آمدن
تصویر ساخته آمدن
((~. مَ دَ))
آماده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخته شدن
تصویر تخته شدن
((~. شُ دَ))
بسته شدن، تعطیل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گداخته شدن
تصویر گداخته شدن
((~. شُ دَ))
ذوب شدن، آب شدن، حل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمخته شدن
تصویر آمخته شدن
خوی گرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
سنت شدن، رسم شدن، عادت شدن، پیشینه شدن، به جا ماندن، اثر به جا گذاشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
Coagulation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
coagulation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
coagulación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
koagulasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
रक्त का थक्का
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
coagulazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
coagulação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
coagulatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
коагуляція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
коагуляция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
koagulacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
Koagulation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لخته شدن
تصویر لخته شدن
응고
دیکشنری فارسی به کره ای